حنانه جون حنانه جون ، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

ღღ یکی یدونه مامان و بابا ღღ

7 ماهگیت مبارک

دختر گلم با 5 روز تاخیر 7 ماهگیت مبارک به دلیل قطع بودن اینترنت دیر اومدم قول میدم تند تند به روز باشم دوستان گلم ممنونم که به ما سر زدین و نظر گذاشتین بقیه عکس ها در ادامه مطلب ...
23 دی 1392

حنانه در ماه ششم

حنانه جونم اولین باری که بدون کمک نشست 6 ماه و 17 روزگی بود خیلی هم دوست داره بشینه قربونش برم   اینم یه عکس خوشگل از نشستن حنانه   عزیز دلم 6 ماه و 12 روزگی هم 4 دست و پا رفتی اما اولا آروم میرفتی ولی برای اینکه به یه چیزی زودتر برسی تند تند سینه خیز میرفتی ولی الان هزار ماشالله تند تند چاردست و پا میری ...
23 دی 1392

اربعین حسینی

    بار ب گشایید اینجا کربلاست آب و خاکش با دل و جان آشناست اربعین است اربعین کربلاست هر طرف غوغایی از غم ها به پاست ...
1 دی 1392

حنانه و روروئک سواری

دختر خوشگلمو چند وقتی میذارمش تو روروئک مخصوصا وقتایی که کار دارم خیلی خوبه منم به کارام میرسم   اینجا هم داری خودشو تو آینه بوفه نگاه میکنه و انگشت به دهن مونده بچم قربونش برم   ...
29 آذر 1392

ماه محرم

         اینم از حنانه با لباس حضرت علی اصغر   گاه ابر و گاه باران می‏شوم گاه از یک چشمه جوشان می‏شوم گاه از یک کوه می‏آیم فرود آبشار پرغرورم گاه رود گاه قطره، گاه دریا می‏شوم گاه در یک کاسه پیدا می‏شوم روز و شب هر گوشه کاری می‏کنم باغ‌ها را آبیاری می‏کنم نیست چیزی برتر از من در جهان زندگی از آب می‏گیرد نشان گرچه آبم، روزی اما سوختم قطره تا دریا سراپا سوختم تشنه ‏ای آمد لبش را تر کند چار...
28 آذر 1392

حنانه و آجر بازی

اینم حنانه گل من که داره با خونه سازیش بازی میکنه ولی خوب هر اسباب بازی برای 5 دقیقه براش جالبه بعدش براش عادی میشه دنبال یه چیز دیگه میگرده     اما تا من دستم میاد که جمشون کنم میخوایشون منم برات یه چیزایی درست میکنم با سرعت میای خرابشون میکنی   ...
28 آذر 1392

واکسن 6 ماهگی

دختر خوشگلم 20 آذر بردیم برات واکسن زدیم اولش میخندیدی اینور اونور و نگاه میکردی بچه ها هم یکی یکی میرفتن تو با جیغ میومدن بیرون   (یعنی خانم بهداشته تو تصور این بچه ها چه شکلی میاد اینطوری نمیدونم والا بچگی خودمو یادم نیست هههههههههه)   بقیه بچه ها هم وحشت زده بودن   البته اونایی که از شما بزرگ تر بودن   بالاخره نوبت شما شد و رفتیم تو واکسن و زد و جیغت رفت هوا ولی خداییش بچه خوبی هستی شر نیستی بعدش بغض میکردی طاقت دیدن بغضتو ندارم دختر قشنگم         خیلی دردت اومد میدونم  تا دو روزم ...
26 آذر 1392